آفرینش دختر بهاری

یک روز پر خاطره،سیزده بدر 1395

خلاصه تعطیلات عید هم تا چند ساعت دیگر به پابان می رسد....بله امروزسیزده بدر است.....ما به ویلای عمه ام  آمدیم.. عمو وعمه های دیگرم هم آمده اند....من با بچه های فامیل بازی کردم.....وسطی بازی کردیم...تاپ بازی کردیم...کل فامیل /بزرگتر/با هم بازی هپ کردیم...ومن نیت کردم سبزه گره زدم.وهفت سنگ در آب انداختم...تا شب آنجا ماندیم....حسابی خوش گذشت..... حالادیگر باید آماده میشدم، برای رفتن به مدرسه،پیک و وسایل دیگرم را جمع کردم..... دلم برای معلم ودوستانم تنگ شده بود......دوست داشتم هر چه زود تر صبح شود و به مدرسه بروم.  امسال هم مثل سالهای پیش تعطیلات خوبی داشتیم.....خدارو شکر میکنم ؛از اینکه: فامیل، دوستان ،پدرو مادر خوبی دارم ؛که در...
13 فروردين 1395

یک روز خوب نوروز 1395

حالا دیگر چند روز از عید گذشته. ..مهمان داریم .یک مهمان عزیز ،خیلی دوستش دارم.اسمش روژان است.....از راه دور میآید.سالهای پیش*قبل از تولدم*پدر ومادرم در تهران زندگی میکردن. من هم متولد تهران هستم....با روژان در آنجا آشنا شدیم.....یک دوست خوب و خانواده خوب *که خیلی هم دوستشان داریم.. ....امروز او آمد به خانه ی ما دلم برایش تنگ شده بود.. ....ما کلی با هم حرف زدیم وباز کردیم .خیلی خوش گذشت...... ...
4 فروردين 1395

نوروز قشنگ 1395

ما هر ساله رسم داریم روز اول عید، نهاربه خانه عموی بزرگ پدرم برویم.آنجا همه ی فامیل می آیند.فکر کنم حدود 200 نفری بشویم.خیلی خوش میگذرد.خانه عمو باغ بزرگی دارد پر از درختانی که شکوفه داده  و گلهای زیبا و..... .ما بچه ها، باهم بازی میکنیم.... .وخلاصه خیلی خوش میگذرد....... ...
1 فروردين 1395