دختر قشنگم.....
عکس های دختر قشنگم......مامان قربونت..... ...
نویسنده :
مامان فرزانه و خودم
18:08
یک روز پر خاطره،سیزده بدر 1395
خلاصه تعطیلات عید هم تا چند ساعت دیگر به پابان می رسد....بله امروزسیزده بدر است.....ما به ویلای عمه ام آمدیم.. عمو وعمه های دیگرم هم آمده اند....من با بچه های فامیل بازی کردم.....وسطی بازی کردیم...تاپ بازی کردیم...کل فامیل /بزرگتر/با هم بازی هپ کردیم...ومن نیت کردم سبزه گره زدم.وهفت سنگ در آب انداختم...تا شب آنجا ماندیم....حسابی خوش گذشت..... حالادیگر باید آماده میشدم، برای رفتن به مدرسه،پیک و وسایل دیگرم را جمع کردم..... دلم برای معلم ودوستانم تنگ شده بود......دوست داشتم هر چه زود تر صبح شود و به مدرسه بروم. امسال هم مثل سالهای پیش تعطیلات خوبی داشتیم.....خدارو شکر میکنم ؛از اینکه: فامیل، دوستان ،پدرو مادر خوبی دارم ؛که در...
نویسنده :
مامان فرزانه و خودم
0:44
منو روژان و آرتا......
آفرینش الهی.....
آفرینش
منو مامان مهریم.....
خیلی دوسش دارم.....خیلی برام زحمت میکشه....... ...
نویسنده :
مامان فرزانه و خودم
7:04
یکی از نعمات خدا....
یک روز خوب نوروز 1395
حالا دیگر چند روز از عید گذشته. ..مهمان داریم .یک مهمان عزیز ،خیلی دوستش دارم.اسمش روژان است.....از راه دور میآید.سالهای پیش*قبل از تولدم*پدر ومادرم در تهران زندگی میکردن. من هم متولد تهران هستم....با روژان در آنجا آشنا شدیم.....یک دوست خوب و خانواده خوب *که خیلی هم دوستشان داریم.. ....امروز او آمد به خانه ی ما دلم برایش تنگ شده بود.. ....ما کلی با هم حرف زدیم وباز کردیم .خیلی خوش گذشت...... ...
نویسنده :
مامان فرزانه و خودم
13:51
نوروز قشنگ 1395
ما هر ساله رسم داریم روز اول عید، نهاربه خانه عموی بزرگ پدرم برویم.آنجا همه ی فامیل می آیند.فکر کنم حدود 200 نفری بشویم.خیلی خوش میگذرد.خانه عمو باغ بزرگی دارد پر از درختانی که شکوفه داده و گلهای زیبا و..... .ما بچه ها، باهم بازی میکنیم.... .وخلاصه خیلی خوش میگذرد....... ...
نویسنده :
مامان فرزانه و خودم
13:5